اروین.د یالوم میگوید :« ما تا آنجا که ممکن است، با علاقه‌ی فراوان و دلواپسی زیاد به زندگی ادامه می‌دهیم، همان‌جور که تا آنجا که ممکن است طولانی‌تر در حباب صابون می‌دمیم تا بزرگتر شود، گرچه با قطعیتی تمام می‌دانیم که خواهد ترکید.»

___________________

دلیل قاطعی نیست،اگر زندگی را به مرگ متهم کنیم.از وقاحت است که  عده ای چشمهایشان را بسته اند و میخواهند با چشم بسته،زندگی را حبابی ببینند که روزی میترکد.و بشریت را،تنها بخاطر تلاشی که برای ساختن روزهایی بهتر دارند،متهم کنند.البته اگر حباب تشبیه مقبولی برای زندگی،این پدیده تکرار ناپذیر و شگفت انگیز باشد. شاید مرگ،نقطه ی قوت زندگی است! نه نقطه ی ضعف،و مطرح کننده چنین عقیده ای،نقطه ی قوت را بجای نقطه ی ضعف،اشتباه گرفته.

برفرض،اگر هم بخواهیم بنا را به «مرگ،نقطه ی ضعف زندگی!» بگذاریم و بر فرض تر اینکه اگر هم بخواهیم زندگی را حباب تصور کنیم،باز هم یک سوال مطرح میشود و آن این است:«مگر نه اینکه ما تنها یکبار بدنیا می آییم و تنها یکبار زندگی میکنیم،آیا معقول است سراسر زندگی خودرا با نگرانی و اضطراب از مرگ سپری کنیم؟!آیا رواست همواره خودمان را با «بالاخره ترکیدها»ی این عقیده، سرگرم کنیم و از بطن زندگی دور بمانیم؟!

نمی شود عقیده ای را بیان و آن را بحال خود رها کرد!

حال،آیا صاحب چنین عقده ای ، پیشنهاد بهتر و برتری جز «خوب زیستن»،سراغ دارد؟!

البته برخی،به خیال اینکه دمیدن در یک حباب ناپایدار،از حماقت است و جز عذاب و غم، چیز دیگری ندارد،سوزن را برمی دارند و حبابشان را میترکانند.خودشان را می کشند چون میخواهند بار این زندگی تحمیل شده،بر روی دوششان نباشد!

چون میخواهند دیگر حبابی نباشد تا در آن بدمند!و چه کسی می داند!شاید در فراسوی مرگ، اصلا جهانی نباشد!البته به همین مقدار،احتمال بودن جهانی دیگر،وجود دارد! 

اما آیا همین «برخی»های گرامی،به برتر وبهتر بودن جهانی که در فراسوی مرگ،انتظارشان را می کشد،یقین دارند؟! و اصلا میدانند چه چیزی در انتظارشان نشسته است؟!همینطور،آیا عقل،چنین حکم می کند تا ریسک کنیم؟!و یا عاقلانه تر این است که به زندگی چنگ بیندازیم!

درست که مرگ،سرنوشتی است که همه مان پیش رو داریم،اما پیش دستی برای مرگ،چیزی نیست که عقل آن را تایید کند!

مرگ،نقطه ی قوت زندگی ست؛و بدین معنی ست که در این دنیا،فرصتی منتهی پذیر،به هر فرد داده شده تا از آن نهایت استفاده را ببرد. ما میدانیم که زندگی مان،ازلی و ابدی نیست، و هر آن ممکن است از همه ی آنچه که داریم،جدا شویم،و همین باعث میشود کاری انجام دهیم!هدفی را دنبال کنیم،از خود ردی بجا بگذاریم،حرفهای نزده را زودتر بزنیم، همدیگر را بیشتر دوست بداریم.و اما اگر مرگ نبود و به ابدیتی جاودان،گرفتار بودیم، هرگز برای امروزمان برنامه ای نمیچیدیم و از لحظاتمان،نهایت استفاده را نمی بردیم.چرا که دلمان به انبوه فرداهایی که جلویمان قرار داشت،خوش بود!

مسئله ی مرگ،ماهیت زندگی را شامل میشود.

.شاید زندگی،مثل بازی فوتبال است!و تو باید تا قبل از سوت پایان مسابقه،گلی زده باشی!

زندگی،قطعیت ترکیدن یک حباب نیست!زندگی ماجرای رسیدن هاست.

__________________________________________________

بیا همدیگر را دوست بداریم.چون همگی خواهیم مرد! #سه_شنبه _ها_با_موری. #زویا_پیرزاد.

____________________________________________