تابستان طاقت فرسایی ست.مثل تمام چیزهای دیگرش؛که بدترینش میتواند قطعی برق باشد.قرار ِ ملاقات هایش را درست در گرم ترین ساعات. روز تنظیم میکند؛ سه بعد از ظهر می رود و تا غروب هم نمی آید. پنج ساعت زمان کافی ای برای شروع و به اتمام رساندن هر کاری ست؛هر کاری!اما من معمولا هیچ کاری نمیکنم.جز اینکه روی تختم دراز بکشم و اینستا گردی کنم؛میتوانم آدم دیگری باشم.حتی میتوانم یک پیرمرد شصت ساله باشم که نوزده تا نوه دارد و سنگ کلیه امانش را بریده است و حالا،قبل از آنکه بمیرد دلش میخواهد چند تا از عکسهای دسته جمعی -از خودش و نوه هایش را-برای چهار تا لایک ناقابل به اشتراک بگذارد.مردم هم از روی ترحم فالویش میکنند؛یعنی من اگر بودم حتما فالوش میکردم.

باهمه ی اینها،نه دلم میخواهد یک پسر بیست و یک ساله ی خوشتیپ باشم و نه میخواهم خودم را یک مرد یا خانوم خیلی متشخص جا بزنم.من فقط میخواهم خودم باشم؛و این سخت ترین کاری ست که یک نفر میتواند در قبال خودش انجام دهد.البته خیلی دلم میخواهد بعنوان یک جوان بیست و یک ساله ی علی نام خودم را جا بزنم.همین کار باعث میشود به آنچه هستم و میخواهم باشم بیشتر نزدیک شوم.آدم همانی ست که میخواهد باشد،تنها با کمی فاصله.

من اینجا،علیِ بیست و یک ساله -و نه بهار شانزده ساله-نزدیکترین آدم بخودم هستم.و از اینکه میتوانم در جایی هرچند مجازی همان چیزی باشم که میخواهم-دست کم یکبار میتوانم همانی باشم که میخواهم- باعث میشود بیشتر به خود مطلوبم -در دنیای واقعی- نزدیک شوم.

فعلا درباره اش به کسی نگفته ام.و نگذاشته ام بفهمند؛اینکه درون من یک کودک یا هر چیز دیگری نیست.یک جوان بیست و یک ساله ست که تا ابد میخواهد بیست و یکساله بماند.حتی در شصت سالگی ام.

من دوستهای ناشناس خودم را دارم.آدمهایی که فالو شان کرده ام و آنها نیز متقابلا من را فالو کرده اند.آنها من را علی بیست و یکساله میبینند و من هم آنها را هر آنچه معرفی کرده اند میبینم.برای ام مهم نیست اگر همانی نباشند که میگویند.آدمهای دنیای مجازی،دروغی نیستند. یا خودِ خودشان اند،یا همانی اند که میخواهند باشند؛دروغی در کار نیست.

میتوانم درکشان کنم؛ اگر نخواهند دیگران از آنچه که در دنیای حقیقی هستند بدانند و یا حتی اگر نگذارند آدمهای دنیای حقیقی شان وارد دنیای مجازی شان شوند.یعنی من هم نمیگذارم.و فکر میکنم اطرافیانم-بخصوص خانواده ام-آنقدر در دنیای واقعی ام جولان داده اند و می دهند که نخواهم اجازه بدهم دنیای مجازی ام را هم متبرک کنند!

این صرفا به این معنا نیست که با آنها مشکل دارم؛فقط میخواهم خودم باشم.نه فرزند کسی،نه خواهر کسی و نه آشنای کسی.تنها یک غریبه ی مستقل.این توقع زیادی ست؟!