ما با هنر خودمان را عریان می کنیم. با کلمات ، رنگ ها، نُت ها و حتی پارچه ها. می گذاریم چیزهایی از درونی ترین بخش ما به بیرون جاری شوند. ما با هنر عقده گشایی می کنیم و بعد آرام می شویم.با هنر فریاد می‌زنیم و خالی میشویم. به همین سبب، همیشه می ترسیم. از رویارویی آثارمان با قضاوتها. گاهی جرئت پیدا می کنیم. اگر تحسین شویم ادامه می دهیم و یک هنرمند واقعی محسوب میشویم. اگر شانس بیاوریم در قطعه ی هنرمندان دفنمان خواهندکرد.اما همه ی ما هنرمندیم. هنر، توانایی نیست؛شیوه است. راهی برای جاری شدن به بیرون. آنچه به آثار ارزش و جایگاه می دهد آن چیزی ایست که درون ماست. یک اثر هنری ارزشمند نیست مگر اینکه خالقش چیزی باارزش در درون داشته باشد.